ازدواج - گل نرگس

بررسی مسائل ازدواج - مشکلات ازدواج - آمار طلاق - مدیر فرزانه شکاری

ازدواج - گل نرگس

بررسی مسائل ازدواج - مشکلات ازدواج - آمار طلاق - مدیر فرزانه شکاری

♥ ازدواج مجدد (۲)

... ازدواج زنان مطلقه با افراد مجرد
مادر بزرگ های مان می گفتند: زن در زندگی باید صبور و با گذشت باشد؛ باید به هر طریقی شوهرش را نگاه دارد و با نداری و بد اخلاقی او بسازد؛ اگر همسرش اشتباه می کند، زن باید حرمت وی را حفظ کند. خلاصه این که هر یک از این جمله ها می تواند شکایت ما را به دنبال داشته باشد که چرا، زن باید بسوزد و بسازد؟ بس است هر چه زنان در طول تاریخ این گونه سوختند و ساختند. اما شاید نگاهی به آمارهای طلاق و فرزندان آسیب دیده از آن، تنهایی و آوارگی زنان در سنین بالا و افسردگی و پشیمانی ایشان بتواند تجربه ی خوبی برای دختران جوان امروزی باشد.

خانم هایی که دیگر نمی خواهید بسازید! آیا تا به حال به پای درد و دل زنان مطلقه نشسته اید؟ آیا زندگی بعد از طلاق را برای یک زن ایرانی با فرهنگ خاص جامعه اش و نه فرهنگ اروپایی، بررسی کرده اید؟ در عین جوانی، جسم و جانش پر شده از خاطرات تلخ زندگی. تجربه هایی که هم پیرش نموده و هم ادامه زندگی را برایش سخت کرده است. به واسطه زندگی گذشته اش، حضور در جمع های فامیلی، ممکن نیست چرا که از گوشه و کنار می شنود که زن های فامیل علاقه ای به آمدنش در اجتماع های خانوادگی ندارند. خودش هم حس می کند که نگاه های مردان فامیل رنگ باخته اند. در محیط کارش نیز هرگز حرفی از زندگی اش نمی زند و به دروغ هایش درباره زندگی مشترک ادامه می دهد تا مشکلات خانوادگی در محیط کار هم ظهور پیدا نکند. با این که جوان است، اما هرگز به خود اجازه نمی دهد تا بار دیگر عاشق شود و زندگی خود را با عشق و محبت بسازد چون خود را از نگاه جامعه دست دوم می داند. این خلاصه ی زندگی یک زن مطلقه می باشد که به هر دلیلی در دوران جوانی بیوه شده و حالا باید برای گذران زندگی، روش تازه ای را در پیش بگیرد.

البته این روزها با تغییر سبک های زندگی، قبح طلاق کم تر شده اما به هر حال، زنان مطلقه تا بعد از طلاق، وارد پیچ و خم های زندگی نشوند، متوجه وضعیت خاص خود نیستند. بعد از آن است که بسیاری از آنان، سرخورده و افسرده می شوند و امید به زندگی ایده آل در آینده را از دست می دهند. در این بین، اوضاع خانم های مطلقه ی خانه دار از نوع شاغل بسیار بحرانی تر است چرا که جز خلوت گزینی در کنج خانه پدری و در انتظار نشستن برای ازدواج دوم، چاره ای دیگر ندارند؛ و نکته این جاست که شانس خوبی هم برای ازدواج مجدد نخواهند داشت به طوری که دچار مشکلاتی جدی از جمله سرکوفت های همسر و بازگشت به خاطرات زندگی گذشته نیز می گردند. از سوی دیگر معمولاً پسران مجرد برای ازدواج با این خانم ها پیش قدم نمی شوند و در صورت تمایل هم موضوعات عدیده ای را در پیش خواهند داشت. به گفته ی روان شناسان، ازدواج پسران مجرد با زنان مطلقه رو به شیوع است، از این رو باید جوانب مثبت و منفی آن را بررسی نمود که در نگاه بدبینانه، پسر مجرد به دلیل "داشتن یک ازدواج راحت" خواهان وصلت با یک زن مطلقه می باشد. در این بین پسرانی هم وجود دارند که می اندیشند، امتیازهای خانم مطلقه نسبت به دختر مجرد به مراتب پایین تر است در نتیجه شرایط ازدواج با او آسان تر خواهد بود. علاوه بر آن، در شرایطی که مهریه، هزینه های مراسم ازدواج، تأمین مسکن و درآمد برای پسرها یک دغدغه جدی است، زنان مطلقه با انتظارات پایین تر می توانند گزینه مناسب تری باشند. در واقع بر طبق یک انتظار عمومی، خانم های مطلقه در ازدواج دوم خود، کم توقع تر بوده و به دنبال ازدواج و برگزاری مراسم پی در پی و تشریفاتی نیستند. از طرفی، به دلیل نبود حامی و اشتیاق ِ خانواده ها به حفظ موقعیت و زندگی دوم دخترشان، از میزان دخالت شان می کاهند. سوای از آن، زنی که مهریه و حق و حقوق مالی اش را از همسر سابق دریافت کرده، تمکن مالی بیشتری دارد و می تواند منبع حمایتی خوبی برای یک پسر مجرد باشد. بنابراین پی بردن زنان مطلقه به انگیزه های خواستگارشان برای ازدواج، بسیار حائز اهمیت می باشد. ازدواجی که صرفاً به دلیل برخورداری از حمایت یک مرد صورت بگیرد می تواند خطرناک باشد و چالش های زندگی پیشین را برای یک زن تکرار کند. از همین روی بهتر است کار را به کاردان سپرد و با دخالت مشاوره های روان شناسی یک نفره و دو نفره، تصمیم نهایی را اخذ نمود.

یکی از آسیب های ازدواج با زنان مطلقه، یادآوری مکرر خاطرات پیش از ازدواج است؛ امکان سرزنش زن توسط مرد و اطرافیان او در این زندگی بسیار زیاد می باشد چرا که با وجود کوچک ترین اختلافی، منت هایی از قبیل "حتماً همسر قبلی ات همین رفتار را دیده که طلاقت داده" و یا "تو از یک زندگی شکست خورده بیرون آمده بودی و من حمایتت کردم" بر سر ِ خانم گذاشته می شود. لازم به ذکر است، زنان مطلقه در صورت داشتن یک زندگی آرام، قدر موقعیت را می دانند و برای بهتر شدن زندگی تلاش می کنند؛ چون وضعیت بدتری را چشیده اند و حاضر نیستند زندگی خوب امروزشان را از دست بدهند. این در حالی ست که خانم های مطلقه به واسطه تجربه های کسب کرده در زندگی اول خود، عموماً توانایی مدیریت بهتری در روابط دارند و شاید به همین خاطر بهتر می توانند نظر پسران مجرد را به خود جلب نمایند. در واقع این زنان دارای مهارت های خانه داری، ارتباط با اقوام و همسر بوده و دیگر نیازمند آزمون و خطا در شروع زندگی مشترک خود نیستند.

در هر حال، با وضعیت بد ازدواج و بالا رفتن آمار طلاق، مطلقه بودن نمی تواند علت انتخاب نشدن برای ازدواج باشد. از این رو، نگاه سنتی و قضاوت نادرست در خصوص حفظ فاصله از این خانم ها، نمی تواند بر پایه منطق و استدلال درست بنا شود. به این ترتیب شاید وقت آن رسیده که دیدگاه مان نسبت به زنان مطلقه را تغییر دهیم.

-----------------------------------------------------------------------------------------------

!ازدواج مجدد برای چه کسانی توصیه نمی شود

ازدواج مجدد امکان دارد برای افرادی که در زندگی زناشویی شکست خورده و یا همسر خود را از دست داده اند، اتفاق بیفتد اما مهم است که در این راه تمام جوانب سنجیده و درست و منطقی تصمیم گیری شود. این گونه اشخاص باید بدانند که اگر بچه ای از ازدواج قبلی خود دارند، راه و روش ِ رفتار با او تأثیر به سزایی در زندگی شان خواهد داشت؛ پس همواره باید سعی کنند تا زندگی خانوادگی را با رفتارهای مناسب به سمت و سوی مثبت و موفق هدایت نمایند. خانواده کوچک ترین نهاد اجتماعی می باشد که انسان ها برای رهایی از مشکلات، رنج ها و خستگی های بیرون از خانه به آن پناه می برند و با هم دلی در کنار یک دیگر به آرامش می رسند. این نهاد کوچک با تولد فرزند، بزرگ تر و هم چنین شاداب تر می شود به گونه ای که کودک از مورد توجه واقع شدن و والدین از حامی بودن لذت می برند. در نتیجه، اعضای خانواده با این احساس شادمانی و رضایت، بیش تر با یک دیگر انس می گیرند و حس دل بستگی و وابستگی بیش تری در بین آن ها به وجود می آید. گاهی علل مختلفی از جمله مرگ یا ناسازگاری والدین، حضور پدر یا مادر را در کنار فرزندان غیر ممکن می نماید. پاره ای از افراد مدتی بعد از فوت همسر یا طلاق، برای رهایی از تنهایی و پُر کردن جای خالی والد غایب برای فرزندشان تصمیم می گیرند که دوباره ازدواج کنند. مشکل اصلی از آن جا آغاز می شود که در بعضی موارد فردی که نقش همسری و یک پدر یا مادر را می پذیرد، رفتار محبت آمیز و مناسبی با فرزند طرف مقابل ندارد و محیط آرامش بخش خانواده ی جدید را به محلی آشفته و پُر از تنش برای افراد آن به خصوص کودکان، تبدیل می کند.

تصور اشتباه از زندگی آینده!

انتخاب همسری مناسب با شرایط و روحیات مشخص، یکی از مهم ترین مراحل زندگی هر فرد است؛ با آغاز زندگی مشترک، زن و شوهر اغلب اوقات شان را در کنار یک دیگر و زیر یک سقف می گذرانند از این رو انسان تا پایان عمر با اثرهای انتخاب خوب همراه می باشد. با این وجود، بسیارند اشخاصی که می خواهند با فرد بچه دار ازدواج کنند و با این تصورات واهی و اشتباه به زندگی و موقعیت جدید وارد می شوند. در حقیقت شرایط زندگی با زن یا مردی که قبلاً ازدواج کرده و نیز فرزندی را به یادگار به دنبال دارد کاملاً با شرایط زندگی با یک فرد تنها، متفاوت می باشد. هنگامی که فردِ فرزند دار ازدواج می کند، قبل از آن که نقش همسری را برعهده بگیرد، یک پدر یا مادر است و باید به خوبی وظایف این نقش مهم را انجام دهد. در واقع فرزندان سهم عمیق و عمده ای از فضای قلبی و فکری پدر و مادر را پُر می کنند و نیاز کودک برای هر والدی در اولویت قرار دارد چرا که آن ها مسئولیت بزرگ کردن و برقراری رفاه برای کودکی را برعهده دارند که کمبود محبت یکی از والدینش او را آزرده خاطر کرده است. شرایط این کودکان بسیار حساس و پریشان می باشد و تنها با مهربانی ورزیدن توسط اعضای خانواده تسکین می یابد. در این بین، برخی از افراد با کوته فکری و سطحی نگری به جای این که درصدد رفع ناراحتی ها، آزردگی ها و بغض های پنهان و آشکار این کودکان برآیند، با حسادت های بی جا، تحقیر نمودن کودک بی پناه و یا با تبعیض گذاشتن بین فرزندان همسر، زندگی را برای ایشان، سخت و دشوار می کنند. این دسته از افراد نه تنها همراه و پشتیبان همسرشان نیستند بلکه با رفتارهای ناملایم و کودک آزاری های بی رحمانه، دغدغه ای جدید و بزرگ را برای مرد یا زن زندگی شان به وجود می آورند و رفته رفته خود را از چشم اطرافیان به خصوص همسرشان می اندازند.

احساس طرد شدن با ورود فرد جدید

پدر و مادر با محبت و مهربانی های خود از بدو تولد، دل بستگی عاطفی فرزندان شان را تضمین می نمایند؛ از این رو کودکان، وابستگی شدیدی نسبت به هر یک از آن دو پیدا می کنند چرا که آنان به آغوش گرم و دامان پُرمهر والدین شان عادت کرده و از این طریق به آرامش می رسند. همین آرامش و محبت اجازه نمی دهد تا بچه ها نبود والدین و دل کندن از آن ها را تحمل کنند. عدم حضور هر کدام از والدین برای کودکان غیر قابل باور است و آنان هم چنان به بازگشت والدشان امیدوارند و نمی خواهند که هیچ کس را به جای پدر و مادر واقعی شان بپذیرند. عدم پذیرش همسر جدید والد و گاردگیری کودک نسبت به او، موجب از بین رفتن صبر و تحمل فرد جدید خانواده و در نهایت بد رفتاری او با کودک می شود. دعوایی که یک طرف آن کودکی دور مانده از عزیزش است که فشار روحی و روانی شدیدی را تحمل می کند و طرف دیگر آن، فردی بزرگ سال و فهیم می باشد؛ در چنین دعوایی، از همسر ِ جدید پدر یا مادر انتظار می رود که با بردباری، هم دلی و مهربانی نسبت به یک کودک آسیب دیده، جنگ و تنش را به سمت سلامت و آرامش روانی هدایت نماید. در مقابل این موضوع، با ورود شخص جدید به خانواده و معطوف شدن توجه والد به او، احساس ناامنی، طرد شدن و فراموش شدن، کل وجود کودک را فرا می گیرد به گونه ای که فرزند، منشأ این احساس بد و ناخوشایند را در پدر و مادرش می بیند و به همین دلیل هم حالت انزوا و تدافعی را پیشه می گیرد و نارضایتی خود را با رفتارهای ناهنجار ابراز می دارد.

روان رنجوری ناشی از بد اخلاقی دوره کودکی

کودکان بی گناه و معصوم اند و انجام اعمال خوب و بد را از اطرافیان شان می آموزند. در واقع رفتار انسان ها بازتابی از شیوه ی برخورد دیگران با آن ها در کودکی است. اگر فرزندان مان، در سنین کودکی و نوجوانی مادام با یک ناپدری و یا نامادری درگیر بوده و دوره کودکی پُر تنشی را پشت سرگذاشته باشند، در آینده نمی توانند با دیگر انسان ها ارتباط سالم و مؤثری برقرار کنند به طوری که آنان در آینده به افرادی ضد اجتماع و روان رنجور بدل می گردند که برای انجام کارها از عقل و شعور خود بهره نمی برند. از سوی دیگر وقتی نیاز عاطفی کودک در محیط امن خانه برطرف نشود، فرزند از خانواده فاصله می گیرد و در نتیجه ممکن است برای ارضای نیازهای عاطفی خود، به سمت اشخاص و گروه های ناخلف جامعه روی آورند. بسیاری از این کودکان حس انسان دوستی را نمی آموزند و حتی می خواهند انتقام ِ نا رضایتی و عذاب های دوره کودکی شان را از سایر افراد جامعه بگیرند؛ در واقع بداخلاقی ها و کودک آزاری های اطرافیان در زمان کودکی، بزه کاری در بزرگ سالی را به بار می آورند. بنابراین در کودکی رشد فرآیند ذهنی و بدنی خیلی مهم است و کودکان عشق ورزیدن بر انسان را از پدر و مادرشان یاد می گیرند.

وقتی با محبت کودکی رام می شود !

بعضی ها با تصور یک زندگی دو نفره پا به خانه ای می گذارند که کودکی به علت دورماندن از پدر یا مادرش بی قرار است و غمی آشکار در نگاه معصوم او دیده می شود. این گونه افراد قدرت لبخند، لمس و بیان کلمات مهرانگیز را دست کم می گیرند و با حسادت های بی مورد و به دور از صبر و حوصله، انگ نامادری یا ناپدری ای خشن و بی رحم را به خود می زنند. این دسته از آدم ها نه تنها از دل ربایی های کودکانه ی فرزند همسرشان برای شیرین کردن زندگی مشترک شان استفاده نمی کنند بلکه با رفتارهای نامناسب خود، بی مهری و کینه توزی را به یک کودک می آموزند.

چه قدر دردناک است که گاهی انسانیت و عشق را فراموش می کنیم؛ ما به این دنیا آمده ایم تا ایمان، نیکی، صمیمیت و دوستی را با یک دیگر تقسیم کنیم و چه خوب می باشد که همواره به یاد داشته باشیم کودکان، امروز ناتوانند و فردا این ما هستیم که در دوران پیری و سالمندی ناتوانیم.

-----------------------------------------------------------------------------------------------