ازدواج - گل نرگس

بررسی مسائل ازدواج - مشکلات ازدواج - آمار طلاق - مدیر فرزانه شکاری

ازدواج - گل نرگس

بررسی مسائل ازدواج - مشکلات ازدواج - آمار طلاق - مدیر فرزانه شکاری

ازدواج فرخنده حضرت فاطمه (س) و حضرت علی (ع)


اول ذی حجه، مقارن با پیوند ملکوتی حضرت فاطمه (س) و حضرت علی (ع) می باشد که به عنوان روز ازدواج نام گذاری شده است. پیوندی که به فرمان خداوند متعال اتفاق افتاد و اهالی زمین و آسمان را شادمان کرد. در این وصلت مبارک دختر پیامبر اکرم (ص) که از ممتازترین دوشیزگان عصر خویش و از اصیل‌ترین و شریف‌ترین خانواده‌های قریش به شمار می آمد با علی (ع) ازدواج کرد و اتفاقی را باعث شد که در ادامه سبب تکامل و تداوم دین اسلام و ادامه راه آن حضرت گردید. زهرا (س) کمالات معنوی و اخلاقی را از پدر و مادر شریفش آموخت و شخصیت و عظمتش روز به روز در انظار مردم بیشترشد. به همین جهت هم همواره مورد توجه بزرگان و رجال ثروتمند قرار داشت و آن ها هر از چند گاهی به خواستگاری می‌ آمدند. اما پیامبر (ص) فاطمه (س) را به عقد پیشوای دین و جانشین خود علی (ع) در آورد تا بدین طریق نور را به نور رساند و معصومیت خان دانش را کامل کند.

اما ماجرای خواستگاری علی (ع) از حضرت فاطمه (س) نیز به این ترتیب بود که آن حضرت به خواستگاری زهرا (س) آمـد و قصد خود را به پیامبر اکرم (ص) بیان کرد. پیغمبر (ص) هـم، نزد فاطمه (س) رفت و فرمود: دختر من، تو علی بن ابی طالب (ع) را به خوبی می شناسی، او برای خواستگاریت آمده است. آیا اجازه می دهی که تو را به عقد او در آورم؟؟ فاطمه (س) از خجالت سکوت کرد و چیزی نگفت ولی پیامبر (ص) چون آثار خشنودى را در چهره اش دید، سکوت را علامت رضای او دانست. بدین ترتیب رسول اکرم (ص) پس از کسب اجازه از فرزندش به نزد علی (ع) آمد و با لبی خندان گفت: یا علی! آیا برای عروسی چیزی داری؟ آن حضرت (ع) در جواب فرمود: یا رسول الله پدر و مادرم به قربانت، شما از وضع من کاملاً آگاهید. تمام ثروتم عبارت است از یک شمشیر، یک زره و یک شتر. پیامبر اکرم (ص) در پاسخ گفت: تو مرد جنگ و جهادی و بدون شمشیر نمی توانی در راه خدا جهاد کنی پس شمشیر از لوازم و احتیاجات ضروری تو می باشد. شتر هم از ضروریات زندگی توست و باید به وسیله آن امرار معاش کنی و خانواده ات را تأمین نمایی لذا تنها چیزی که می توان از آن صرف نظر کرد همان زره توست. من هم به تو سخت نمی گیرم و به همان زره اکتفا می کنم. اما یا علی آیا اکنون می خواهی به تو بشارتی بدهم و رازی را برایت آشکار سازم؟! آن حضرت (ع) هم عرض کرد: آری یا رسول الله، پدر و مادرم به فدایت، شما همیشه نیک خوی و خوش زبان بوده اید. در این هنگام پیامبر (ص) فرمود: پیش از آنکه تو آیی جبرئیل نازل شد و به من مژده داد که ای محمد خدا تو را از بین مخلوقاتش برگزیده و به رسالت انتخاب کرد. علی (ع) را نیز برادر و وزیر تو قرار داد. پس باید دخترت فاطمه (س) را به ازدواج او درآوری و هنوز جبرئیل بالا نرفته بود که تو درب منزل را زدی. پس ای علی تو زودتر به مسجد برو و من نیز از عقب تو می آیم، تا در حضور مردم مراسم را برگزار کنم و خطبه عقد بخوانم. علی (ع) نیز مسرور و شادمان شد و به جانب مسجد حرکت کرد ولی در راه ابوبکر و عمر را دید، آن ها از جریان کار جویا شدند، که آن حضرت (ع) فرمود: رسول خدا (ص) دخترش را به ازدواج من در آورده و اکنون در راه است تا در حضور مردم، مراسم عقد و خطبه را انجام دهد. مدتی بعد پیغمبر اکرم (ص) به مسجد آمد،و به بلال فرمود: مهاجرین و انصار را خبر کن!! هنگامی که همه مردم جمع شدند پیامبر (ص) بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثنای خدا فرمود: ای مردم آگاه باشید که جبرئیل بر من نازل شد و از جانب خداوند پیام آورد که مراسم عقد ازدواج علی (ع) و فاطمه (س) در عالم بالا و در حضور فرشتگان به انجام رسیده و دستور داد که من هم در زمین آن مراسم را انجام دهم و شما را بر آن گواه گیرم. سپس آن حضرت نشست و به علی (ع) فرمود: برخیز و خطبه عقد را بخوان. علی (ع) نیز برخاست و گفت: خدا را بر نعمت هایش سپاس می گویم و شهادت می دهم، که به غیر از او خدایی نیست. باشد که مورد پسند و رضایتش واقع شود. درود بر محمد (ص) و خاندانش، درودی که مقام و درجه اش را بالا برد. ای مردم! خداوند این ازدواج را برای ما پسندید و بدان فرمان داد. او ازدواج من و فاطمه را مقدر کرد و بدان امر نمود. پس رسول خدا (ص) هم فاطمه (س) را به عقد من در آورد و زره ام را از بابت مهر قبول کرد. از آن حضرت بپرسید و گواه باشید. مدتی نگذشت که مسلمانان به پیامبر (ص) عرض کردند: یا رسول الله آیا فاطمه را با علی کابین بسته ای؟ رسول خدا فرمود: آری. بعد آن ها دست به دعا برداشته و گفتند: خداوند این ازدواج را بر شما مبارک گرداند و در میانتان دوستی و محبت افکند.

از قول علی (ع) آمده است: که فرمود حدود یک ماه طول کشید و من خجالت می کشیدم که درباره فاطمه (س) با پیامبر (ص) صحبت کنم، ولی گاهی آن حضرت در خلوت به من می گفت: یا علی چه همسر نیکو و زیبائی نصیبت شد؟ بهترین زنان عالم را به همسری تو درآوردم. چندی بعد یک روز برادرم عقیل پیش من آمد و گفت: برادر جان! من از ازدواج تو بسیار مسرورم. چرا از رسول خدا (ص) خواهش نمی کنی که فاطمه (س) را به خانه ات بفرستد تا بدین وسیله، چشم ما روشن شود؟ من هم پاسخ دادم: خیلی میل دارم عروسی کنم اما از رسول خدا (ص) خجالت می کشم. عقیل گفت: تو را به خدا سوگند! اکنون با من بیا تا به خدمت او برویم. علی (ع) با برادرش عقیل آهنگ منزل پیامبر (ص) را کرد، که در راه به ام ایمن دختر ثعلبة بن عمرو، کنیز حبشی پیامبر اسلام (ص) برخورد نمود. جریان را برایش گفت. و ام ایمن پاسخ داد: اجازه بدهید من با رسول خدا در این باره صحبت کنم. مدتی نگذشت که هند، دختر ابی امیه مخزومی ملقب به ام سلمه، از زنان پیامبر اکرم (ص) و دیگر زنان نیز از قضیه آگاه شدند و نزد پیامبر (ص) رفتند و گفتند: یا رسول الله! پدر و مادرمان به فدایت، برای موضوعی خدمت شما آمده ایم که اگر خدیجه زنده بود چشمش بدان روشن می شد. وقتی پیامبر (ص) نام خدیجه را شنید اشک در چشمانش جاری شد و فرمود: خدیجه؟! کجا مانند خدیجه پیدا می شود؟؟ هنگامی که مرا تکذیب نمودند مرا تصدیق کرد و برای ترویج دین خدا، اموالش را در اختیار من گذاشت. خدیجه زنی بود که خداوند بدو بشارت خانه ای از زمرد در بهشت داد که بدو عطا خواهد کرد. در این هنگام ام سلمه گفت: پدرم و مادرم فدایت، شما هرچه درباره خدیجه می فرمایید درست است و خدا ما را با او محشور گرداند. اما ای رسول الله! برادر و پسر عموی شما می خواهد همسرش را به خانه ببرد. حضرت (ص) فرمود: پس چرا خودش در این باره سخنی نمی گوید؟ ام سلمه (س) عرض کرد: از کمروئی اوست. بعد پیامبر (ص) به ام ایمن فرمود: علی را نزد من آر. وقتی علی (ع) نزد ایشان آمد آن حضرت (ص) فرمود: یا علی! آیا میل داری که همسرت را به خانه ببری. علی (ع) هم در جواب گفت: آری یا رسول الله. پس پیامبر (ص) فرمود: خدا مبارک کند، همین امشب یا فردا شب وسائل عروسی شما را فراهم خواهم کرد. سپس رو به همسرانش گفت: اطاقی را برای فاطمه فرش کنید تا مراسم عروسی را در آن برگزار کند و بدین ترتیب مراسم ازدواج برترین بندگان خدا در روز اول یا ششم ذی الحجه ی سال دوم یا سوم هجری به انجام رسید.



منابع این نوشتار محفوظ است.

نظرات 9 + ارسال نظر
جملات زیبا ( رسول ترک ) پنج‌شنبه 8 آبان 1393 ساعت 16:12 http://hojat91.blogfa.com

چقدر دوست داشتنی هستند
آدم هایی که شبیه حرف هایشان هستند...[گل]
....................................................................
سلام شرمنده ام که دیر خدمتتون رسیدم ...[بدرود]

زیتون جمعه 11 مهر 1393 ساعت 11:07 http://zatun2002.persianblog.ir

ببخشیدادرس اشتباه شد این صحیح است

سلام
درود برشما
ان شاءالله لینک میدهم وبلاگ خوب شما را

غذادرمانی سرطان جمعه 11 مهر 1393 ساعت 11:04 http://nokhod1.mihanblog.com

فرشته جمعه 4 مهر 1393 ساعت 21:22 http://moshkeltobego2.blogfa.com/

سلام خواهش میکنم ایشالا همیشه موفق باشین

ناهید جمعه 4 مهر 1393 ساعت 08:45 http://www.jensebartar.blogfa.com/

سلام
ممنون که بازم به من سر زدین
ببخشین مدتی کمتر می تونستم بیام
برای لینک کردنتون تو وبلاگم نمی دونستم وبلاگتونو تو کدوم دسته بذارم
2 گروه رو تو وبم لینک می کنم یکی خانمایی که برتری مردو طبق توضیحات وبلاگم قبول داشته باشن و یکی هم وبلاگهایی که درباره فمینیسم نوشته میشه و یا با موضوع وبلاگم همخوانی داره
تو وبلاگتون گشتم دنبال صفحاتی که درباره فمینیسم نوشته شده باشه پیدا نکردم اگرم با عنوان وبلاگم موافق هستین اعلام کنین
ممنون میشم راهنماییم کنین وبلاگتونو کدوم قسمت بذارم

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 3 مهر 1393 ساعت 22:13 http://gahrom-ravanshenasi.blogfa.com/

اوکی

علی چهارشنبه 2 مهر 1393 ساعت 00:42 http://ploton.blogsky.com

این تولد براهمه مبارک باشه مخصوصاٌشیعیان جهان لینک کردی به منم بگو لینک کنم

علی چهارشنبه 2 مهر 1393 ساعت 00:26 http://ploton.blogsky.com

راین مهرکه پیش روداریم تولدیکی ازعزیزانم هست که دوست دارم



براش تبریک تولدجمع کنم هرچقدرشد البته هرچه زیادتربهتر



ممنون میشم دراین پست فقط تبریکهایتان رابزارید

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.