ازدواج - گل نرگس

بررسی مسائل ازدواج - مشکلات ازدواج - آمار طلاق - مدیر فرزانه شکاری

ازدواج - گل نرگس

بررسی مسائل ازدواج - مشکلات ازدواج - آمار طلاق - مدیر فرزانه شکاری

♥ اخبار ازدواج (۳)

ازدواج دختر ١۲ ساله

یک مرد عربستانی به طور مخفیانه با یک دانش آموز ١۲ ساله ازدواج کرد و به دنبال آن مرد مورد نظر به همراه پدر دانش آموز برای ارائه توضیح درباره این اتفاق به دادگاه احضار شد. این دانش آموز که مادرش تبعه یمن می باشد هنوز تابعیت عربستانی نگرفته و پدرش از گرفتن کارت هویت برای وی خودداری کرده است. از سوی دیگر به دنبال انتشار سرگذشت این دانش آموز در روزنامه ها و پایگاه های خبری، پدرش از فرستادن او به مدرسه جلوگیری به عمل آورد. ابراهیم الحکمی وکیل دادگستری عربستان در این باره می گوید این ازدواج از دو نظر قانونی نیست از یک سو زوجه کم تر از ١۲ سال سن داشته و این برخلاف قوانین عربستان است و از سوی دیگر صیغه عقد توسط فردی جاری شده که دادگاه به وی حق اجرای این صیغه را نداده بود.

-----------------------------------------------------------------------------------------------

بهترین روز برای ازدواج مردم چین 

اعداد در فرهنگ‌های مختلف مفاهیم خاصی دارند به عنوان مثال برای چینی‌ها عدد "۴" علامت نحسی است و یادآور مرگ می باشد به همین لحاظ چینی‌ها معمولا پلاک طبقه چهارم ساختمان‌های خویش را به عدد سه به علاوه یک تغییر می‌دهند. در فرهنگ چینی همچنین عدد "۸" نمایان گر خوشبختی است لذا چین بازی‌های المپیک سال "۲٠٠۸" (م) خود را درست ساعت هشت و هشت دقیقه بعد از ظهر هشتمین روز از هشتمین ماه این سال برگزار کردند. عدد "۹" نیز نزد چینی‌ها مفهوم طول عمر را دارد و به همین علت عدد محبوبی برای تعیین زمان مراسم ازدواج و عروسی می باشد. البته نه به اندازه عدد "١٠" چون ده برای چینی ها عددی بی نقص و نشانه سعادت و خوشبختی است به همین دلیل قرار گرفتن سه عدد "١٠" در تاریخ میلادی نشانه خوش یمنی بوده و مردم چین در این روز جشن عروسی خود را برگزار می نمایند. بر اساس آمار اعلام شده شمار ازدواج کنندگان در این روز در مقایسه با روزهای دیگر سال سه برابر است. با وجود این برخی از ستاره شناسان و طالع بینان معتقدند که این روز مشخصه های منفی نیز دارد پس نمی‌تواند روز ایده الی برای ازدواج باشد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------

نتیجه ی بی توجهی والدین به ازدواج فرزندان 

دختر ١۵ ساله ای وقتی با مخالفت خانواده‌اش برای ازدواج روبه‌ رو شد نقشه عجیبی کشید. او با پوشیدن لباس پسرانه به در خانه یک خانواده روستایی رفت تا با سرقت شناسنامه‌ آن ها بتواند با پسر مورد علاقه‌اش ازدواج کند. اوایل اسفند سال ١۳۹۲ مردی روستایی نزد پلیس شهرستان رشت رفت و از دو فرد قلابی شکایت کرد. او به ماموران گفت که: چند روز پیش دو جوان به در خانه‌ ام آمدند و خودشان را نماینده یکی از سازمان‌های دولتی معرفی کردند!! آن ها گفتند: که قرار است از طرف این سازمان پولی بلاعوض به من داده شود اما قبل از واریز این مبلغ باید شناسنامه خود و خانواده‌ام را در اختیارشان گذارم. من که حرف‌ های آن دو را باور کرده بودم شناسنامه ی اعضای خانه را تحویل شان دادم ولی حالا پس از چند روز خبری از شناسنامه‌ها نیست و آن ها پولی به من نداده اند. با شکایت این مرد، پلیس تحقیقاتش را برای شناسایی این دو تن آغاز کرد و فهمید از آن جایی که متهمان فقط شناسنامه اعضای خانواده مرد روستایی را با خود برده بودند، احتمال دارد که دست به کاری مجرمانه بزنند بنابراین ماموران استعلامی را از تمام دفاتر ثبت و محضرهای ازدواج و طلاق گرفتند، تا این که بالاخره به سرنخ‌هایی دست یافتند. بررسی‌ ها نشان می‌داد که چند روز پس از سرقت شناسنامه‌ها دختر و پسری جوان به یکی از دفاتر ازدواج شهرستان رشت مراجعه کرده اند تا با شناسنامه‌های قلابی با هم ازدواج کنند به همین دلیل ماموران راهی این دفترخانه شدند و پس از پرس و جو آدرس محل زندگی این دختر و پسر را گرفتند آن ها با دستگیری این زوج جوان، بازجویی‌ از آن دو را آغاز کردند. در این میان دختر جوان به سرقت شناسنامه‌ ها از مرد روستایی اعتراف کرد و گفت: مدت‌ها بود قصد داشتم با پسر مورد علاقه‌ام ازدواج کنم ولی پدر و مادرم مخالف این امر بودند به همین دلیل شناسنامه‌ ام را در جایی پنهان کردند تا نتوانم کاری بکنم. من هم نقشه‌ای طرح کردم تا با استفاده از آن به آرزویم برسم. این بود که با لباس مبدل همراه پسر مورد علاقه‌ام به یکی از روستاهای اطراف رشت رفتم. ما با شناسایی خانواده‌ای که دختری هم سن و سال من داشت، خودمان را مامور سازمانی دولتی معرفی کردیم و مدعی شدیم که قرار است پولی به‌عنوان کمک بلاعوض به آنها بدهیم. با این ترفند شناسنامه‌ اعضای آن خانواده را گرفتیم و با پسر مورد علاقه‌ام به یکی از دفتر خانه های رشت رفتیم. در آن جا من خودم را جای دختر مرد روستایی جا زدم اما صاحب دفتر خانه متوجه شد و هر دوی ما را از دفتر بیرون کرد. زمانی که به خانه برگشتیم پلیس ما را دستگیر کرد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------